اما وقت نظر دادن نداشتم که هر آن محمد کوچولوی شکمو چشم می گشاید!
خلاصه گفتم که در جریان باشید
و فکر نکنید که دور از چشم من هرچه بخواهید می توانید بنویسید
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 148 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
امید می رود به زودی کوچک شوند!
در آستانه ی در...برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 116 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
یکی از دغدغه های من هم همین بود
که محمد شبیه که خواهد شد
و اصلا چه شکلی خواهد شد
او هر روز رنگ عوض میکند و تغییر قیافه می دهد
بیشتر اوقات شبیه پدرش است
اما گاهی هم شبیه من می شود
هرچه باشد بی شباهت نیست...
در واقع به نظر من بهتر است بگوییم هر انسانی شبیه خودش است. همچنان که موجودیت واحدی دارد...
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 135 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
مادری کردن و نگهداری از یک نوزاد
بهتر از سربازی رفتنی
زنها را مررررد میکند...
سربازی ای که حتی ساعت خاموشی هم ندارد!
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 123 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
کمرم تیرمیکشد
چشمهایم تار میبیند
حتی انقدرخسته ام که یارای حرف زدن با محمد را ندارم
فقط میتوانم در جواب خنده های مهربان روزش بخندم و خداراشکرکنم
که پس از پایان شبی که تماما دلدرد بود و گریه میکرد
دارد میخندد
این شبهای جان فرسا کی تمام میشود؟
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 132 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 141 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 144 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
ناگهان دلم برای خداتنگ شد
این هیاهو که همه از خداست، نکند خدا میانش گم شود...
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 146 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
فکرمی کردم بجزمادربودن، تقریبا زن کاملی هستم
و اگر فرزندی داشته باشم دیگر چیزشاخصی ازیک زن کامل کم ندارم.
اماحالا که محمد امده، گمان میکنم نه تنها زن کاملی نیستم و پرم از عیب و نقص، بلکه مادر چندان خوبی هم نیستم...
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 134 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27
همه چیز خراب می شود.
نه می توانی باشی و نه نباشی...
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 142 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 1:27